دفتر یادداشت

ساخت وبلاگ
توسط وحید رشاهی | شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ | 15:27 امروز يك جمله'>جمله خواندم كه به شدت به دلم نشست. هزاران بار اين جمله را شنيده و خوانده بودم اما اين سالهاي اخير از ياد برده بودم. با خواندنش انگار تمام بار زندگي را يك لحظه از دوشم برداشتند. كاش همان صفاي قديمي را داشتيم. نوشته بود:دلت را صاف کن و خیالت راحت باشد! دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:25

توسط وحید رشاهی | چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ | 15:0 سال 1402 هم تمام شد و يكسال از دفتر عمرمان طي شد. اينكه اين دفتر چند برگ دارد و چند برگش مانده را خدا ميداند. انشاءالله كه عاقبت بخير شويم.سال قبل سال پر اتفاقي برايم بود. با سفر يزد شروع شد. اولين و دومين مسافرت خارجي ام را داشتم. سه كشور اروپايي (اووووو پسر فكرش رو ميكردي تو يه ساااال؟!) رو ديدم. نگاهم تغيير كرد به اروپا و دنيا شايد واقع بين تر شدم اندكي.اواخر سال هم كه مني كه فكر ميكردم تا اخر عمرم كارشناسي بيش نخواهم بود يك دفعه و با يك تلنگر مدير شدم! (هنوز هم خيلي باورم نميشه. مخصوصا وقتي برميگردم به شيش ماه پيش كه اصلا توي مخيله ام نبود.) اينجا هم از اون اتفاقات ريز زندگي افتاد. همون نقطه عطف ها كه فكرش رو هم نمي كردي. عين همون زماني كه پسر نحيف كوچيكي بودم تو سن 10-11 سالگي و تو استخر مربي 7، 8 نفر از گروه رو تعيين كرد و گفت بيايد بريم قسمت عميق و من و 2، 3 نفر ديگري كه نحيف تر بوديم رو صدا نكرد و من اون لحظه مربي رو صدا كردم و گفتم: «استاد! استاد! منم ميتونم شنا كنم!» اونم گفت: «كو شنا كن ببينم!» و من شنا كردم و اون ديد و گفت: «باشه تو هم بيا!» و من هم رفتم و اگر نمي رفتم ديرتر شنا ياد ميگرفتم يا اصلاً شايد ياد نمي گرفتم. حتي شايد علاقه من به شنا از همون جا شروع شد چه ميدوني. اتفاقات ريز چه تاثيراتي توي زندگي انسان داره. اين بار هم شبيه همون بود. من رفتم و گفتم: «استاد! استاد! منم ميتونم هاا!» و شد...الان تكيه زدم به همون صندلي قبليم اما ديگه اوني كه تكيه زده همون آدم قبلي نيس دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 18:37

درياچه اروميه درياچه اي اكنون تصاوير جان دادنش در حال پخش است و از آن درياچه بزرگ تنها كويري از نمك به جامانده است روزگاري محل تفريح و خوشگذراني و شايد باعث مزاحمت بسياري بود. زماني كه براي گذر از درياچه مي­بايست گاهي ساعتها در نوبت كشتي هاي خودروبر ميمانديم. زماني كه قبل از رفتن به اروميه بايد در ميدان راه آهن تبريز تابلو چراغ سبز يا قرمز وضعيت جوي دريا را چك ميكرديم كه خداي نكرده به خاطر مواج بودن دريا كشتي ها متوقف نشده باشند. زماني كه بايد نيم ساعت داخل آب راه ميرفتيم تا به اسكله رها شده در وسط دريا ميرسيديم. زماني كه وقتي پدر بزرگهايمان پا درد داشتند و ميگفتند ما را به كنار دريا ببريد تا در گل دريا بخوابيم و بدن دردمان بهبود يابد. ياد آخرين سال زندگي آقا كه با سرطان بدنش در گل ساحل درياچه دراز كشيده بود و به اميد تسكين دردهايش بود. ياد آقاجان كه خيلي نميخواست در آب جلوتر برود چون براي برگشت ميترسيد كه خسته شود و ما كودكان و جوانان رفتيم و رفتيم تا به اسكله وسط آب رسيديم و بزرگترها از اسكله بالا رفتند و ما در حيرت غظمت اين سازه مانده بوديم. زماني كه به دليل نمك بالاي درياچه شنا بلد بوديم يا نه، معلق در آب دريا ميمانديم و مغرور به خود كه داريم شنا ميكنيم. و خيار هايي كه براي رفع سوزش چشم ناشي از شوري نمك درياچه با خود ميبرديم...و حالا كه كنار درياچه كه چه بگويم كوير كه ميرويم تنها نمك سفيد ميبينيم كه تازه نم هست و باد نميتواند حركتش دهند. اين نم بودن كه رفع شد آن موقع است كه نسيم نمك بار هم به صورتمان خواهد خورد. داستان غريبيست. نسلي هستيم كه مرگ يك درياچه را در 15 سال به چشم خود ديديم. دليل مشخص نيست. مسئول مشخص نيست. راه حل وجود ندارد. رويا از بين رفته است. و ما مانده اي دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 23:22

در برخی موارد آنقدر به تحلیل های خود یا کسی که از او داده گرفته ایم اعتماد می کنیم که تصور می کنیم که خللی امکان ندارد به آن وارد شود. تنها کافی است که شواهد هم کمی این داده ها را تایید کند دیگر به ایمان می رسیم. در این حالت گذاره ها و احتمالات مخالف را بدون بررسی عمیق رد می کنیم در حالی که ممکن است گذاره اولیه که ما به آن ایمان آورده ایم خلاف یا غیر دقیق بوده باشد.نمود این قضیه را در زمانی که به حدی به ایمان رسیده بودم که فکر می کردم چرا ملت دارند در این مملکت سرمایه گذاری می کنند و در این زمین سوخته دارد دنبال ساختن سرپناهی برای خود هستند؟ در حالی که شواهد و دلایل کافی برای به ایمان رسیدن و ناامیدی روی زمین وجود ندارد اما من رسیده بودم در حالی که در چند سال هزاران اتفاق می تواند بیافتد.طی صحبت با جلال با این بعد انسانی توجهم جلب شد. با او مدتها بود که صحبت نکرده بودم و با نگاهش آشنا نبودم. از طرفی من در محیطی بودم که تمامی افکار منفی بر من هجوم می آورد. من مدتها بود من دنبال کسی بودم که نگاهی متفاوت داشته باشد اما کسی در اطراف من با این دیدگاه نبود. صحبت جلال تلنگری بود برایم برای بیداری و توجه با اینکه همیشه به آنچه که تصور می کنیم صحیح است ایمان مطلق نداشته باشیم شاید بیش از اندازه غرق اخبار شده باشیم. دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:18

توسط وحید رشاهی | دوشنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۲ | 23:17 واقعاً اینکه یک نفر از کودکی هدفی داشته باشد بیسار مهم است. من هیچ وقت جزو این افراد نبودم و شاید بزرگترین حسرت زندگی ام همین هدف نداشتن بود. در این روزهایم اگر بخواهم مهمترین المان برای موفقیت یا احساس موفقیت یک فرد را نام ببرم همان هدف داشتن است:ای کاش هدف داشتم. دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:18

توسط وحید رشاهی | جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱ | 21:5 تجربیات و شناخت من از خودم پیرو فروش تیبا (تیبا رو 210 فروختم در حالی که دو هفته قبلش 190 هم شاید نمی رفت، روی بد ماجرا اینکه یک هفته بعد از فروش قمیت رفت تا 250 چه میشه کرد شانسه دیگه )1. در فروش خودرو حدالامکان با دلال جماعت معامله نکن. دلال معمولاً قیمت پایین برمیدارد و روی سر مال میزند، اگر سودی هم کرد به جیب دلال میرود و نه مصرف کننده واقعی.2. همیشه تمام روشهای فروش ممکن را بررسی کن و یادداشت کن (در همه کارها کاربرد داره یادداشت کردن، خیلی خوبه). یادداشت کردن کمک میکند بهتر بتوانی تصمیم بگیری.3. در معامله از کمی بدقول شدن نترس اینجا رسم است. مشکلی پیش نمی آید. مخصوصاً قبل از نهایی شدن معامله.4. در آگهی تمام ویژگی های مال را ردیف کن اگر زیر قیمت میخواهی بفروشی ذکر کن تا بتوانی مشتری های بیشتری را جذب کنی و آگهی بیشتر به چشم بیاید.5. مهمترین نکنه که ضعف من در همه موارد است: جرأت زیر میز زدن را داشته باش. متاسفانه من به دلیل ترس یا تعهد یا هر چیزی نمیتوانم زیر میز بزنم در حالی که وقتی همه درخواست هایم تامین نشده نباید رضایت به معامله بدهم و باید زیر میز بزنم. فهمیدن اینکه چه زمانی باید زیر میز بزنم و معامله را به هم بزنم بسیار مهم و سخت است. با تجربه یاد گرفته میشود. دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 12:36

امسال مطلب ننوشته بودم، مدتی هست که چیزی ننوشتم، گاهی دلم پر میشه و گاهی خالی ام، همچنان احساس تنهایی دارم و مشکل در ارتباط ایجاد کردن با دیگران و ابهام در ماندن یا رفتن و اینکه ازدواجم درست بود یا نه؛ کلا غرق در ابهام.چرا هیچکدوم حل نمیشند؟ چیکار باید بکنم؟چرا یادم نمیرند بابااااما بعضی وقت ها قبول میکنم که زندگی همینه دیگه، ابهام داره، همه دارند، منم یکیشون، سخت نگیر شل کن و لذت ببر دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 24 مهر 1401 ساعت: 5:06

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي / چه زيان ترا كه من هم برسم به آرزوييبه كسي جمال خود را ننموده اي و بينم / همه جا بهر زباني بود از تو گفتگوييغم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم / تو ببر سر از تن من ببر از ميانه گوييبه ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم / شده ام ز ناله نایي، شده ام ز مويه موييهمه خوشدل اينكه مطرب بزند به تار چنگي / من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار موييچه شود كه راه يابد سوي آب تشنه كامي؟ / چه شود كه كام جويد ز لب تو كامجويي؟شود اين كه از ترحم دمي اي سحاب رحمت / من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلوييبشكست اگر دل من به فداي چشم مستت / سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئيهمه موسم تفرج به چمن روند و صحرا / تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويينه به باغ ره دهندم كه گلي بكام بويم / نه دماغ اينكه از گل شنوم به كام بوييز چه شيخ پاكدامن سوي مسجدم بخواند / رخ شيخ و سجده گاهي سر ما و خاك كوئينه وطن پرستي از من به وطن نموده ياري / نه ز من كسي به غربت بنموده جستجوييبنموده تيره روزم، ستم سياه چشمي / بنموده مو سپيدم، صنم سپيد روئي دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:06

قبلا مطلبی در دی ماه 96 در مورد یکسالویکماه شلوغ قبلی ام نوشته بودم. واقعاً یکسالویکماه شلوغی بود. اما یک یکسالویکماه شلوغ دیگر هم امسال داشتم. به گذشته که برگردم از حدود خرداد 99 تا به امروز به ترتیب اتفاقات عجیبی برایم افتاد. با کسی آشنا شدم که الان همسرم است. ماشین خریدم. ماشین فروختم. خانه خریدم. دوباره ماشین خریدم. و الآن در آستانه جشن عروسی و یک خانواده مستقل شدن هستم.جالب اینکه همچون سری پیش احساس میکنم این یکسالویکماه به اندازه چند سال گذشته است.واقعاً وقتی احساسات در درک آدمی دخیل می شوند زمان و مکان ارزش قبلی خود را دیگر ندارند. کشیده تر یا فشرده تر میشوند... و جسم ما اینها را نمی فهمد. ناگهان در آیینه به خود نگاه میکنیم و میبینم چه قدر پیر شده ایم. به اطرافیان و پدر و مادرمان نگاه میکنیم و در بهت فرو میرویم که اینها کی اینقدر پیر و چروکیده شدند و من آن زمان کجا بودم.انسان موجود عجیبیست.یکسالویکماه من هم یکسالویکماه پر تلاطم و عجیبی بود. خوب بود. رو به جلو. انشاالله که همیشه به این سیاق دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:06

توسط وحید رشاهی | یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۰ | 14:38 حدود 6 ماه از زیر یک سقف بودن و حدود یکسال و نه ماه از آشنایی میگذره.زندگی داره به روند روتینش برمیگرده. ترس هست اما کم شده. امیدوارم همه چیز به همین شکل پیش بره.ضریب هوشی نگرانم میکنه اما اذیت نه. زن زندگیست اگر مدیریت شود زندگی و آینده خوبی در پیش داریم انشاالله. دفتر یادداشت...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vahidrashahid بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:06